فسقلی عشق مامان و بابا

اوضاع و احوال این روزهای ما

جیگر طلا مامانی سلام الهی من فدات شم که هنوز اندازه یه عدس بیشتر نیستی ، ولی به اندازه تمام دنیا دوستت دارم باهات مانوس شدم و تمام شب و روز فکرم رو مشغول کردی ، این روزها من و تو در کنار هم و باهم هستیم باهم میریم سرکار بر میگردیم یکم کار خونه انجام میدیم یکم استراحت و تلویزیون و ......... خدا رو شکر معلومه بچه خوب و آرومی هستی و مامانی رو اذیت نمیکنی ، نه ویار دارم نه به چیزی علاقه دارم و نه از چیزی بدم میاد !!!! این روزها به خاطر با هم بودنمون بیشتر واسه بابایی ناز میکنم و اونم طبق معمول بیشتر و بیشتر تر نازم رو میخره !! هر چند بابا علی مهربون همیشه در حال تمیز کاری و پخت و پز و ... ولی چه کنیم که این مامان مریم یکمی وسواس...
22 خرداد 1391

زیباترین لحظه دیدار

توی هفته گذشته به خاطر استراحت مطلق بودن من چند روزی رو توی خونه باهم خوردیم و خوابیدیم ، شاید این اولین تعطیلی طولانی من بود که توی خونه میگذشت ( چون قبلا تا یه تعطیلی کوچیک پیدا میکردیم با بابایی میرفتیم مسافرت ). خلاصه قرار بود تا آخر هفته در کنار هم توی خونه باشیم ولی دیگه مشکل مامان حل شد و روز سه شنبه و چهارشنبه به همراه هم رفتیم سرکار و چون پنج شنبه تعطیل بود و همچنین ییکشنبه و دوشنبه هفته بعد شرکت شنبه رو هم تعطیل کرد و باز هم قرار شد با هم توی خونه بخور و بخواب راه بندازیم خلاصه توی خونه استراحت کردیم البته اینو بگم یه کوچولو دلم گرفته بود چون هر سال قسمت میشد این تعطیلات خرداد رو میرفتیم مشهد پابوس امام رضا و امسال به خاطر ش...
14 خرداد 1391

اولین دیدار با کوچولوی نازنینم

سلام سلام صد تا سلام به کوچولوی خودم طبق قرارمون با خانم دکتر من باید 8 خرداد به مطب ایشون میرفتم برای اولین سونو و دیدار با تو امید زندگیم ، ولی فکر کنم تو هم دوست داشتی منو زودتر از نگرانی در بیاری واسه همین روز جمعه یکمی منو اذیت کردی و من مجبور شدم به خانم دکتر زنگ بزنم و ایشون گفتند باید استراحت کنی کامل و حتما فردا بیا ببینمت ما هم جمعه و شنبه رو کامل توی خونه خوابیدیم و نرفتم سر کار و شنبه ساعت 6 عصر نوبت دکتر گرفتم ، بابا علی از سر کار اومد خونه و من آماده شدم به آزمایشگاه هم زنگ زدم گفت جواب آزمایش آماده است با کلی استرس از خونه زدیم بیرون ( البته طبق معمول من استرس داشتم و بابا علی ریلکس  ) اول رفتیم جواب آزمایش رو ...
7 خرداد 1391

فلفل بابائی

سلام فلفل بابائی     تو امید زندگی مائی        بابائی نمیدونی چقدر خوشحالم که الان تو دل مامانی هستی ، با اومدنت چراغ خونمونو روشن کردی،فلفلی خدا رو شکر میکنم و ازش میخوام همیشه مواظبت باشه آخه خدا خیلی مهربونه البته تو بهتر میدونی چون الان پیش اونی ، هر چی بزرگتر بشی بزرگی خدا را بیشتر درک میکنی، من هرچی خواستم بهم داده، بهترین نعمتی هم که بهم داده مامانی مریمه، که شده زندگیه من، عشق من، بهش میگم تو نفسمی هوا رو میخام چکار؟ خیلی مهربونه که باز هم تو بهتر میدونی چون الان تو دل مهربون اونی .   هر وقت مامانی مریم میگفت به نظرت...
3 خرداد 1391

خاطرات زیبای با تو بودن

امید زندگی ام سلام عزیزم از اینکه احساس میکنم در بطنم قرار داری و لطف خداوند شامل حالمون شده بسیار خوشحالم و خدا رو شکر میکنم . فردای روزی که جواب آزمایشم روگرفتم رفتم پیش خانم دکتر وقتی نوبتم شد و خانم دکتر حساب کرد که کوچولوی نازنین من 5 هفته و 3 روز داره خیلی خوشحال شد و به من تبریک گفت و بعد هم به من یادآور شد که فقط خواست خدا مهمه چون ماههای پیش با دارو باردار نشده بودم ولی اینماه بدون دارو خدا تو رو به من داد منتظر بودم خانم دکتر بگه واسه سونو آماده شو که گفت نی نی شما خیلی کوچیکه و با سونو الان نه تنها دیده نمیشه بلکه ممکنه آسیبی هم بهش زده بشه و برای دو هفته دیگه بیا که همه چیز مشخص باشه خیلی ناراحت شدم که نفهمیدم در چه وضع...
2 خرداد 1391
1